نمیخوام بگم که قدر یه دنیا دوستت دارم..♥.. -_-_-_-_-_-_-_-_-_چون دنیا یه روز تموم میشه. .♥.. نمیخوام بگم که مثل گلی. .♥.. -_-_-_-_-_-_-_-_-_چون گل هم یه روز پژمرده میشه. ♥.. ☺ می فهمی که دارم چی میگم ۞ !!! هان !!! ۞ نمیخوام بگم که سیاهی چشمات مثل شبهای پر ستاره اس. ♥.. -_-_-_-_-_-_-_-_-_چون شب هم بالاخره تموم میشه.. ♥. نمیخوام بگم که مثل اب پاک و زلالی. ♥.. -_-_-_-_-_-_-_-_-_چون اب هم یه روز آلوده میشه.. ☻☻☻
گدا
غلامحسین ساعدی
1
یه ماه نشده سه دفعه رفتم قم و برگشتم، دفعهی آخر انگار به دلم برات شده بود که کارها خراب میشود اما بازم نصفههای شب با یه ماشین قراضه راه افتادم و صبح آفتاب نزده، دم در خونهی سید اسدالله بودم. در که زدم عزیز خانوم اومد، منو که دید، جا خورد و قیافه گرفت. از جلو در که کنار میرفت هاج و واج نگاه کرد و گفت: «خانوم بزرگ مگه نرفته بودی؟»
روی خودم نیاوردم، سلام علیک کردم و رفتم تو، از هشتی گذشتم، توی حیاط، بچه ها که تازه از خواب بیدار شده بودند و داشتند لب حوض دست و رو میشستند، پاشدند و نگام کردند. من نشستم کنار دیوار و بقچهمو پهلوی خودم گذاشتم و همونجا موندم . عزیز خانوم دوباره پرسید: «راس راسی خانوم بزرگ، مگه نرفته بودی؟»
میگویند چشم ها و صدا در بدن بیش از سایر اعضا به روح نزدیک هستند.
نمیدانم که آیا این حرف حقیقت دارد یا نه و یا حقیقت نهفته در آن چیست،
می دانم مرگ مانند دزدی که به گنجی میرسد حریص است
و با سرعت هرچه تمام تر میبلعد.
در یک هزارم ثانیه چشمها تهی میشوند و صدا خاموش،
پایانِ ، پایانِ، پایان .
نور شمع
بعد از گم شدن ریحانه میان ازدحام بچه ها، رویم را برگرداندم و به طرف ایستگاه اتوبوس حرکت کردم. خاطره خط میدان امام حسین - آزادی دلم را لرزاند. بلیط را دادم . سوار شدم وروی اولین صندلی خالی نشستم.
- ببخشید خانم! میشه شما روی این صندلی تکی بنشینید تا من پیش دوستم باشم؟
نگاهش کردم .بی تامل گفتم:
- باشه عزیزم .اشکالی نداره.
نمیدانم چرا چشمهایم خیره به آندو ماند با خاطره روزهای دانشجویی. یکی از دخترها به دیگری گفت:
- اون استاد بی ریخته که ترم پیش ازم تقلب گرفت یادت میاد که؟
- آره. که چی؟
- هیچی بابا این ترم هم باهاش کلاس دارم. خدا بهم رحم کنه و گرنه بهم صفر هم نمیده.
- نه بابا استاد خوبیه.بچه ها میگفتن خیلی باسواده.
- آره جون عمش بااون نگاههای وحشتناکش.
(بررسی شیوههای رفتاری شاعر با زبان)
در نمودار زیر این فرآیند به خوبی به تصویر کشیده شده است:
□ آشنایی با ادبیات کهن
آشنایی با ادبیات کهن، اولین خشت بنای رفتار فراهنجار با زبان است. بدون آشنایی با پیشینة هزار سالة ادبیات پارسی، هرگز نخواهیم توانست در پی افکندن بنایی جدید و در انداختن طرحی نو در حوزة زبان و ادبیات به پیروزی دست یابیم و طلایهدار خلاقیت و نوآوری باشیم، چنانکه نیما نیز بر این اصل پای میفشرد و معتقد بود آنکه قدیم را درست نفهمد، قادر به فهم جدید نیست:
«... حرفهایی که میزنند (بیخود گفتهاند: آنها قدیمی شده، اینها کهنه شده است، در این اشعار چیزی یافت نمیشود) هر کدام بهجا و بیجاست، بهجاست زیرا که با طبیعت او وفق نمیدهد و نابهجا برای اینکه باید معتقد باشد که طبایع دیگر نیز هست و او از آنها به وجود آمده...».
وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم --> شعر فارسی در قرن هفتم و هشتم
شعر فارسی در این دوره با شدتی بیش از پیش از بدبینی و ناخشنودی از اوضاع روزگار و ناپایداری جهان و دعوت خلق به ترک دنیا و زهد و نظایر این افکار مشحونست. علت آن هم آشکار میباشد و آن وضع سخت و دشواریست که با حمله مغول آغاز شده و با جور و ظلم عمال دوره آنان و با خونریزیها و بیثباتی اوضاع در دوره فترت بعد از ایلخانان ادامه یافته و محیط اجتماعی ایران را با دشوارترین شرایطی مقرون ساخته بود. همین وضع مورث توجه شدید غالب شعرا به مسائل دینی و خیالات تند صوفیانه و درویشانه و گوشهگیری و در نتیجه تصورات باریک و دقیق نیز شده است.
در عصر مغول بر اثر انتشار بسیاری از مفاسد اخلاقی انتقادات اجتماعی به شدت رواج یافت. البته پیش از این تاریخ از این قبیل انتقادات در اشعار شعرا خاصه در شعرای قرن ششم که بر اثر تسلط ترکان و رواج بعضی مفاسد از اوضاع ناراضی بودند، نیز مشاهده میشود ولی در عهد مغول به همان نسبت که مفاسد اجتماعی رواج بیشتری یافت به همان درجه هم این انتقادات شدیدتر و سخت تر شد.
مرتضى هاشمى پور
برگرفته از: منزلگاه کتابنامه
طنز فاخر سعدى
نویسنده : ایرج پزشک زاد
ناشر : شهاب ثاقب
نوبت چاپ : اول
تاریخ نشر : 1381
قیمت پشت جلد: 18000 ریال
سعدى یکى از ارکان استوار شعر فارسى است. مىتوان گفت تنها شاعرى است که در همه میدانها توسن کلام را تازانده و صد البتهموفق بوده است. معالوصف با همه این توانایى و فخامت درباره زندگى و آثار او تحقیقى شایسته صورت نگرفته است. چنانکه امروزپس از گذشت بیش از شصت سال از مراسم یادبود تصنیف شدن گلستان، هنوز یک نسخه کامل و منقح براساس اصول علمى و نقّادانه ازکلیات او در اختیار نداریم. البته از تلاش ستوده "فرزانه سعدى خصال"(1) زنده یاد دکتر غلامحسین یوسفى نباید غافل باشیم.
گیله مرد
بزرگ علوی
باران هنگامه کرده بود. باد چنگ میانداخت و میخواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجر میکشید، میآمد. غرش باد آوازهای خاموشی را افسار گسیخته کرده بود. رشتههای باران آسمان تیره را به زمین گلآلود میدوخت. نهرها طغیان کرده و آبها از هر طرف جاری بود.
دو مامور تفنگ به دست، گیله مرد را به فومن میبردند. او پتوی خاکستری رنگی به گردنش پیچیده و بستهای که از پشتش آویزان بود، در دست داشت. بیاعتنا به باد و بوران و مامور و جنگل و درختان تهدید کننده و تفنگ و مرگ، پاهای لختش را به آب میزد و قدمهای آهسته و کوتاه برمیداشت. بازوی چپش آویزان بود، گویی سنگینی می کرد.
عنوان کتاب : سفرنامه ناصر خسرو
نویسنده : ناصرخسرو قبادیانی
تاریخ نشر : اردیبهشت 83
تایپ : لیلا اکبری
سفرنامه
ناصرخسرو قبادیانی
چنین گوید ابومعین الدین ناصر خسرو القبادینی المروزی تاب الله عنه که من مردی دبیرپیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی ، و به کارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده در میان اقران شهرتی یافته بودم .در ربیع الآخبر سنه سبع و ثلثین و اربعمایه که امیرخراسان ابوسلیمان جعفری بیک داودبن مکاییل بن سلجوق بود از مرو برفتم که هر حاجت که در آن روز خواهند باری تعالی و تقدس روا کند.به گوشه ای رفتم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم تا خدای تعالی و تبارک مرا توانگری دهد . چون به نزدیک یاران و اصحاب آمدم یکی از ایشان شعری پارسی می خواند .مرا شعری برخوان .هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه آغاز کرد .آن حال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم
سرگذشت مرد خسیس
میرزا فتحعلی آخوندزاده
سرگذشت مرد خسیس
میرزا فتحعلی آخوندزاده
سرگذشت مرد خسیس از کتاب «تمثیلات» نوشته میرزا فتحعلی آخوندزاده و ترجمه میرزا جعفر قراجهداغی است که در سال 1291 هجری قمری در «مطبعه طهران» به چاپ رسیده است و ما همین چاپ را مأخذ قرار دادهایم. ضمن حفظ اصالت ترجمه میرزا جعفر قراجهداغی، اصلاحاتی در رسم الخط نمایشنامه برای بهتر خواندن دادهایم و هر کجا که ابهامی هم وجود داشت، به نسخ چاپی نمایشنامه؛ چاپ «خوارزمی» به تصحیح علیرضا حیدری و چاپ «اندیشه» با مقدمه باقر مؤمنی و ترجمه عبدالکریم منظوری خامنه رجوع کرده و آنها را میان [ ] آوردهایم.
نساء حاجی سعید
و من در آبی بیکران چشمهایش غرق شدم اثر: سرور حاجی سعید
... ومن در آبی دریای بیکران چشمهایش غرق شدم
سعید مددی ، فرزند لطیف 0 دوباره اسمت را میخوانم ، دوبار که نه ، خیلی بیشتر0 حرف حرف نامت را با خود هجی میکنم، تا بدانی که بند بند وجودم همراه توست0 دیر آمدی مرد0 کم کم داشت دلم شور میزد که نکنه هیچ وقت نیای0ولی حالا که کنارمی انگار دلم آروم گرفته0بذار بعد از این همه سال سرم رو بذارم رو شونت و مثل بچه ها گریه کنم0دلم برا نوازش دستهات تنگ شده 0 دلم میخواد00000امان از این دل سرکش0 تو این پانزده سال چه چیزهائی که نخواسته !!