تو سوی مسجد می روی مسجد به سويت

یاحبیب الباکین

گل های عالم را معطر كرده بويت
ای آن كه می گردد زمين در جست و جويت

يادش بخير آن روزها ريحان به ريحان
می چيد پيغمبر بهشت از رنگ و بويت

سياره ها را در نخی می چیدی آرام
می ساختی تسبيحی از خاک عمويت

برداشتند از سفره ات نان، مردم شهر
جرعه به جرعه آب خوردند از سبويت

درهای رحمت باز می شد با دعايت
دردا كه می بستند درها را به رويت

تاريخ می داند فدک تنها بهانه است
وقتی بهشت آذين شده در آرزويت

وقتی منزه گشته خاک از سجده هايت
وقتی مطهر می شود آب از وضويت

چادر حمايل می كنی از حق بگويی
حتی اگر يك شهر باشد روبرويت

برخاستی با آن صفت های جلالی
اين بار آتش می چكيد از خلق و خويت

حتی زمان می ايستد از اين تجسم
تو سوی مسجد می روی مسجد به سويت

از های و هو افتاد دنیا با سکوتت
دنيا به آرامش رسيد از های و هويت

از بانگ بسم الله رحمن الرحيمت
از آن نهيب الذين آمنويت

تو خطبه می خواندی و می لرزيد مسجد
ذرات عالم يک صدا لبيک گويت

خطبه به اوج خود رسيد آن جا كه می ريخت
مدح علی حيدر به حيدر از گلويت

گفتم علی... او قطره قطره آب می شد
آن شب كه روشن شد سپيدی های مويت

آن شب كه زخم تو دهان وا كرد آرام
زخم تو آری زخم آن رازِ مگويت
#
هنگام دفن تو علی با خويش می گفت
رفتی ولی پايان نمی يابد شروعت...

تحریرهای رود

یاحبیب الباکین

با تقدیم والاترین مراتب ادب و احترام ، از شما دعوت به عمل می آید

در مراسم معرفی و رونمایی اثر فرهنگی هنری "تحریرهای رود"

که گزیده ای ازاشعار عاشورایی سیدحمیدرضا برقعی

   در قالب کتاب و لوح فشرده صوتی (دکلمه شاعر) می باشد

قدم بر دیده گان ما نهید.

با حضور:احمد مسجدجامعی،سیدرضاصالحی امیری،

سیدعلی موسوی گرمارودی،

محمدعلی مجاهدی،سعیدبیابانکی

سه شنبه 19 آبان ساعت   18تا 19.30

تهران ،بزرگراه حقانی ،درب غربی کتابخانه ملی،

ساختمان همایش ها، سالن حکمت

 

علی در مسجد حنانه

یاحبیب الباکین

 

صدا آری صدا جان جهان را زیرو رو می کرد

پیمبر در همه عمر آن صدا را جستجو می کرد

نفس های خودش بود آن صدای با طمأنینه

صدایی که شب معراج با او گفتگو می کرد

نمی دانم چرا اما پیمبر بعد معراجش

عبای مرتضی را بیشتر از پیش بو می کرد

خدا آن شب سخن می گفت با صوت یداللهی

خدا پیش محمد(ص) دست خود را داشت رو می کرد

خدا مشغول خلقت بود دنیا را همان موقع

علی در مسجد حنانه کفشش را رفو می کرد

نفهمیدیم مولا را... نفهمیدیم بعد از جنگ

علی شمشیر را با اشک هایش شست و شو می کرد

اگر او یازده تن را به جای خود نمی آورد

چگونه با نبود او زمین یک عمر خو می کرد

یاعلی مدد

بسمه تعالی سر

 

یا حبیب الباکین

 

نوشتم اول خط بسمه‌ تعالی سر

بلند مرتبه پیکر  بلندبالا سر

فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد

که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت  هرجا سر

قسم به معنی "لا یمکن الفرار از عشق"

که پر شده است جهان از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن

به آسمان بنگر! ما رایت الا سر

سری که گفت من از اشتیاق لبریزم

به سرسرای خداوند می‌روم با سر

هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم

مباد جامه مبادا کفن  مبادا سر

همان سری که یحب الجمال محوش بود

جمیل بود  جمیلا بدن  جمیلا سر

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را

که یک به یک  همه بودند سروران را سر

زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان

حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر

سپس به معرکه عابس  "اجننی"  گویان

درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

بنازم ام وهب را به پارهء تن گفت:

برو به معرکه با سر ولی میا با سر

خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید

گذاشت لحظهء آخر به پای مولا سر

در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد

همان سری است که برده برای لیلا سر

سری  که احمد و محمود بود سر تا پا

همان سری که خداوند بود  پا تا سر

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد

پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر

 

امام غرق به خون بود و زیر لب می گفت:

به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر

میان خاک کلام خدا مقطعه شد

میان خاک  الف  لام  میم  طا  ها  سر

حروف اطهر قرآن و نعل تازهء اسب

چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر

تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود

به هرکه هرچه دلش خواست داد ، حتی سر

نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او

ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر -

جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است

جدا شده است و نیافتاده است از پا سر

صدای آیهء کهف الرقیم می‌آید

بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

بسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلام

که آفتاب درآورد از کلیسا سر

چقدر زخم که با یک نسیم وا می شد

نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر

عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت

به چوب، چوبهء محمل نه با زبان  با سر



دلم هوای حرم کرده است می‌دانی

دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر.

 

 

واما مجموعه شعر (حدود ساعت سه) توسط انتشارات جمهوری منتشر شد.

این مجموعه متشکل از چهل و یک شعر عاشوارایی است از شاعران روزگارمان

که به انتخاب بنده گردآوری شده است.

 

جوانان بنی هاشم بیایید


یاحبیب الباکین

                                               

همان عبایی که پنج نفر را در آغوش خود می گرفت

تمام جسم اکبر را به خیمه گاه نبرد ...

سکوت


یاحبیب الباکین

سکوت

سکوت عین سکوت است، بی همانند است
که پیشوند ندارد، بدون پسوند است
زبان رسمی اهل طریقت است سکوت
سکوت حرف کمی نیست، عین سوگند است
زمین یخ زده را گرم می کند آرام
سکوت، معجزه ی آفتاب تابنده است
سکوت پاسخ دندان شکن تری دارد
سکوت مغلطه ها را جواب کوبنده است
سکوت ناله و نفرین، سکوت دشنام است
سکوت پند و نصیحت، سکوت لبخند است
سکوت کرد علی سالهای پی در پی
همان علی که در قلعه را ز جا کنده است
همان علی که به توصیف او قلم در دست
مردّدم بنویسم خداست یا بنده ست
علی به واقعه جنگید با زبان سکوت
که ذوالفقار علی در نیام برّنده است
علی به واقعه کار مهم تری دارد
که آیه آیه کتاب خدا پراکنده است
از آن سکوت چه باید نوشت؟ حیرانم!
از آن سکوت که لحظه به لحظه اش پند است
از آن سکوت که در عصر خود نمی گنجد
از آن سکوت که ماضی و حال و آینده است
از آن سکوت که نامش عقب نشینی نیست
از آن سکوت که هنگام جنگ ترفند است
از آن سکوت که دستان حیله را بسته
و دور گردن فتنه طناب افکنده است

سکوت کرد علی تا عرب خیال کند
ابو هریره به فن بیان هنرمند است
صحابه ای که فقط یک سوال شرعی داشت
پیاز عکه به ذی الحجه دانه ای چند است؟!

علی خلیفه شود پیرمرد بیغوله
یکی است در نظرش با حسن که فرزند است
ملاک او به رگ و ریشه نیست، از این رو؛
محمد بن ابوبکر آبرومند است
علی خلیفه شود شیوه ی حکومت او
برای عده ای از قوم ناخوشایند است
ستانده می شود آن رفته های بیت المال
ازین درخت اگر میوه ای کسی کنده است
اگر به پای کنیزانشان شده خلخال
اگر به گردن دوشیزگان گلوبند است
علی خلیفه شد آخر اگر چه دیر ولی
چقدر بر تنش این پیرهن برازنده است
کنون لباس خلافت چنان زنی باشد
که توبه کار شده، از گذشته شرمنده است
برادرم! به تریج قبات برنخورد
که ناگزیر زبان قصیده برّنده است
اگرچه روی زبان زبیر تبریک است
اگرچه بر لب امثال طلحه لبخند است
اگرچه دور و بر او صحابه جمع شدند
ولیکن از دلشان باخبر خداوند است

....

البته این شعر هنوز نقطه پایان ندارد

عطر پررنگ چایی روضه



 یاحبیب الباکین


انگار همین دیروز بود



خانه پیرزن ته کوچه

پشت یک تیر برق چوبی بود

پشت فریاد های گل کوچک

واقعا روزهای خوبی بود

 

پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر

منتظر بود در زدن ها را

دم در می نشست و با لبخند

جفت می کرد آمدن ها را

 

روضه خوان محله می آمد

میرزا  با دوچرخه آهسته

مثل هر هفته باز خیلی دیر

مثل هر هفته سینه اش خسته

 

"ای شه تشنه لب سلام علیک"

ای شه تشنه لب...چه آوازی

زیر و بم های گوشه ء دشتی

شعرهای وصال شیرازی

 

می نشستیم گوشهء مجلس

با همان شور و اشتیاقی که...

چقدر خوب یاد من مانده

در و دیوار آن اتاقی که -

 

یک طرف جملهء"خوش آمده اید

به عزای حسین"بر دیوار

آن طرف عکس کعبه می گردد 

دور تا دور این اتاق انگار


 گوشه گوشه چه محشری برپاست

توی این خانهء چهل متری

گوش کن! دم گرفته با گریه

به سر و سینه می زند کتری

 

عطر پر رنگ چایی روضه

زیر و رو کرده خانهء اورا

چقدر ناگهان هوس کردم

طعم آن چای قند پهلو را

 

تا که یک روز در حوالی مهر

روی آن برگ های رنگا رنگ

با تمام وجود راهی کرد

پسری را که برنگشت از جنگ

 

هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز

پستچی نامه از عزیز نداشت

کاشکی آن دوشنبهء آخر

روضهء میرزا گریز نداشت

 

پیرزن قطره قطره باران شد

کمی از خاک کربلا در مشت

السلام و علیک گفت و سپس

روضهء قتلگاه اورا کشت

 

مربع

 

تاهمیشه نمی برم از یاد

روضهء آن سپید گیسو  را

سالیانی است آرزو دارم

کربلای  نرفتهء او را

 


یاعلی مدد


سطری از چادر

یا حبیب الباکین


حسن

گوشوارهء عرش است

که در کوچه روی خاک افتاد...




گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد

یاحبیب الباکین


گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد

ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد

در تیر رس من گره انداخت به ابرو

آهسته کمان و سپر از دست من افتاد

بی دغدغه بی هیچ نبردی دلم آرام

در دام دوتا چشم دو شمشیر زن افتاد

می خواستم از او بگریزم دلم اما

این کهنه رکاب از نفس از تاختن افتاد

لرزید دلم مثل همان روز که چشمم

در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد

 

درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:

من فکر کنم چایی تان از دهن افتاد.


نکته:باید عرض کنم تنها صفحه ای که در فضای مجازی توسط خود این حقیر

مدریت می شود فقط همین وبلاگ است.

یاعلی

چادرت را بتکان قصد تیمم داریم

یا حبیب الباکین


به بهانهء هفده روز اقامت حضرت معصومه(س) در بیت النور قم

 

...و به همراه همان ابر که باران آورد

مهربانی خدا در زد و مهمان آورد

باد یک نامهء بی واژه به کنعان آورد

بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد

به سر شعر هوای غزلی زیبا زد

دختر حضرت موسی به دل دریا زد

چادرش دست نوازش به سر دشت کشید

دشت هم از نفس چادر او گل می چید

چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید

من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید

باور این سفر از درک من و ما دور است

شاعرانه غزلی راهی "بیت النور" است

آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید

عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید

که اویس قرنی هم به محمد(ص) نرسید

عاقبت حضرت معصومه(س) به مشهد نرسید

ماند تا آینهء مادر دنیا باشد

حرم او حرم حضرت زهرا(س) باشد

صبح شب می شد و شب نیز سحر هفده روز

چشم او چشمه ای از خون جگر هفده روز

بین سجاده ، ولی چشم به در هفده روز

چشم در راه برادر شد اگر هفده روز

روز و شب  پلک ترش روضه مرتب می خواند

شک ندارم که فقط روضهء زینب می خواند.


شعر خوانی در جمکران

http://snn.ir/NSite/FullStory/Video/?Serv=12&Id=224796&Sgr=0


قبله مایل به تو از نگاه آقای حسن بیاتانی

http://ayateghamzeh.ir/PoemIntroduction/tabid/91/articleType/ArticleView/articleId/12383/Default.aspx

یاعلی مدد

خوشا به حال ضریح جدید ت آقا

یاحبیب الباکین


اما

چگونه دل بکند از تو آن ضریح قدیمی ...

خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد

یا حبیب الباکین

 

                 با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید

                 رباب ، با آب هم قافیه باشد

 

                روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند

                حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود

                هدف های روشنی داشت

 

                تنها تو بودی که خوب فهمیدی

                استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت

                شش ماه علی بودن را طاقت آوردی

                خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد

                حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد

                                        می رود بر می گردد

                                         می رود...

                با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد

                تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند

                رباب می رسد از راه

                 با نگاه

                بایک جملهء کوتاه

                 آقا خودتان که سالمید انشاالله...

 

فایل اجرای این شعر توسط حاج مهدی سلحشور البته قبل از تغییرات نهایی:

http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://firouzja.persiangig.com/audio/Ya%20Ali%20Asghar%20Dakhilak.mp3

واما  برنامهء شعر خوانی هایم در چند شب آینده :

شب هفتم محرم _ قم  هیئت رزمندگان  مجتمع امام خمینی (ره)

شب هشتم محرم _ اصفهان مرکز شهید بهشتی خیابان کاشانی روبه روی جامی ساعت 8

شب نهم محرم  _ قم هیئت فاطمیون  ابتدای 45متری عمار یاسر

یاعلی مدد


دوباره داغ دلم تازه شد کنار ضریح

یاحبیب الباکین


به بهانهء رونمایی از ضریح جدید سیدالشهدا در قم

و هنرنمایی استاد فرشچیان


چگونه وصف کنم قطره های باران را

    رسیده ام به تو اما هنوز هجران را...

          بهشت پنجرهء دیگری به قم واکرد

                که مست کرده هوایش دل خراسان را  

         تورا گرفته در آغوش خویش شش گوشه

        چنان که جلد طلا کوب متن قرآن را

       دلم هوای تو کرده به قدر یک مصرع

        ببخش وزن غزل را من پریشان را

   "که می رسد به مشامم هر لحظه بوی کربلا"

       چه عطر سیب غریبی گرفته ایران را

      سکوت کرده ام و خیره بر ضریح توام

      که بشنود دلتان التماس باران را    

    نگاه منتظرم گریه کرد یک دل سیر

     تمام فاصله را دشت را بیابان را

       دلم گرفته به قول رفیق شاعرمان

      "چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را" 

      دوباره داغ دلم تازه شد کنار ضریح

     خداکند که بسازیم قبر پنهان را

       برای حضرت مادر ضریح می سازیم

         ودست  فرشچیان طرح می زند آن را...




قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم

یا حبیب الباکین


به مهربانی امام رضا علیه السلام


همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم


نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم


نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم


به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم


سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم


تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم


اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم:
که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم


دکلمه شعر توسط مداح اهل بیت سید مهدی میرداماد

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=150314&MusicID=110011

در و دیوار التماسش کرد

یا حبیب الباکین

چه از دست مرغابی زبان بسته بر میاید به جز پر پر زدن

(بندی از ترجیع بند علوی )

وقت پرواز آسمان شده بود

گوئیا آخر جهان شده بود

کعبه می رفت در دل محراب

لحظه ی گریه ی اذان شده بود

کوفه لبریز از مصیبت بود

 باد در کوچه نوحه خوان شده بود

شور افتاد در دل زینب (س)

پی بابا دلش روان شده بود

در و دیوار التماسش کرد

در و دیوار مهربان شده بود

شوق دیدار حضرت زهرا

در نگاه علی عیان شده بود

خار در چشم و تیغ بین گلو

زخم ،مهمان استخوان شده بود

سایه ای شوم پشت هر دیوار

در کمین علی نهان شده بود

ناگهان آسمان ترک برداشت

فرق خورشید خون فشان شده بود

 

در نجف سینه بیقرار از عشق

گفت "لا یمکن الفرار" از عشق


شب همان شب که سفر مبدأ دوران می شد (شعرخوانی)


پيراهن تو چنگ و جهان دست زليخا

 

یا حبیب الباکین

به شوق حضرت علی اکبر علیه السلام
  

مي ايستم امروز خدا را به تماشا
اي محو شکوه تو خداوند سراپا
اي جان جوان مرد به دامان تو دستم
من نيز جوانم، ولي افتاده ام از پا
آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را
اي عشق مينداز از امروز به فردا
آتش بزن آتش به دلم اي پسر عشق
يعني که مکن با دل من هيچ مدارا
با آمدنت قاعده ي عشق به هم خورد
ليلاي تو مجنون شد و مجنون تو ليلا
تا چشم گشودي به جهان ساقي ما گفت:

"المنته لله که در ميکده شد وا"
ابروي تو پيوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولا و تبرا
اي منطق رفتار تو چون خلق محمد(ص(
معراج براي تو مهياست، بفرما!
اين پرده اي از شور عراقي و حجازي است
پيراهن تو چنگ و جهان دست زليخا
لب تشنه ي لب هاي تو لب هاي شراب است
لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا
دل مانده که لب هاي تو انگور بهشتي است
يا شيرخدا روي لبت کاشته خرما
عالم همه مبهوت تماشاي حسين است
هر چند حسين است تو را محو تماشا
"چون چشم تو دل مي برد از گوشه نشينان"
شد گوشه ي شش گوشه براي تو مهيا
از گوشه ي شش گوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا
مجنون علي شد همه ي شهر ولي من
مجنون علي اکبر ليلام به مولا


                                                           از (قبله مایل به تو)


http://ayateghamzeh.ir/PoemIntroduction/tabid/91/articleType/ArticleView/articleId/1761/Default.aspx

یاعلی مدد


فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو

یاحبیب الباکین

 

وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ

... و به خاطر شما باران فرو مى‏ريزد.

به شوق خالق جامعه کبیره حضرت هادی علیه السلام

 

یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم

داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم

از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد

محکمات کلمات تو مسلمانم کرد

کلماتی که همه بال و پر پرواز است

مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است

کلماتی که پر از رایحهً غار حراست

خط به خط جامعه آیینهً قرآن خداست

عقل از درک تو لبریز تحیر شده است

لب به لب کاسهً ظرفیت من پر شده است

 

همهً عمر دمادم نسرودیم از تو

قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو

من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم

عرق شرم به پیشانی دفتر دارم

شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو

فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو

دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد

شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد

بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم

رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم

 

تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران

دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران

من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست

کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران

یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود

یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران

نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم

مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران

ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد

ما که از نسل غدیریم ، غدیر ای باران

پسر حضرت دریا ! دل مارا دریاب

ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران

سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن

تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران

 


 

یک: البته این شعر در فرصت دوباره ای  با تغییراتی همراه خواهد شد

دو: گزارش تصویری از جلسه نقد قبله مایل به تو

http://snn.ir/photo-13910302069.aspx

یاعلی

  

چهارمین جلسه نقد و بررسی

یا حبیب الباکین

با سلام وآروزی طول عمر 

چهارمین جلسه نقد و بررسی کتاب "قبله مایل به تو"

با حضور استادان گرانقدر:

یوسفعلی میرشکاک، محمد علی مجاهدی، سیدناصرهاشم زاده(فیلمنامه نویس)

مصطفی محدثی خراسانی، بهروز یاسمی

دوشنبه 1خرداد 1391 ساعت 17

تهران_خیابان شهید گمنام _ بزرگراه کردستان _تالار ایوان شمس

(حضور برای عموم بلامانع است)

 

 (ضمنا از حضور آقایان دکتر صابر امامی ، سید احمد نادمی ، حمید رضا شکار سری

 و سید علی اکبر میر جعفری که در جلسه نقدی در نمایشگاه کتاب نکته های

متفاوتی را به من یاد آور شدند صمیمانه سپاسگزارم)

 

 

میان من و عشق

یا حبیب الباکین

دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است

شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان

این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

مادر!حضور نام تو در شعر های من

لطف خداست شامل حال غزل شده است

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم

این مسأله میان من و عشق حل شده است

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد

آه است و آه  آنچه نصیب زحل شده است

زهرایی و تلألو نور محبتت

در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

با نام تو هوای غزل معنوی شده است

بی اختیار وارد این مثنوی شده است

هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری

تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است

لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت

باید برای بردن نامت وضو گرفت

نور قریش! تا که تویی صاحب دلم

غرق خداست شعب ابی طالب دلم

عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است

حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

از این شکوه ، ساده نباید عبور کرد

باید مدام زندگیت را مرور کرد

چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است

پیش تجملات ، جهازت سپر شده است

آیینه ای و سنگ صبور پیمبری

در هر نفس برای پدر مثل مادری

اشک شما عذاب بهشت است ، خنده کن

لبخندت آفتاب بهشت است ، خنده کن

دنیای ما نبوده برازنده ی شما

هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام

حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

مانند آن خسی که به میقات پر کشید

قلبم به سوی مادر سادات پر کشید .

                                                        بهار 86

                                                        از (طوفان واژه ها)

با سلام وآرزوی طول عمر...

اول اینکه در نمایشگاه کتاب امسال همچنان با دو مجموعه قبلی

  (طوفان واژه ها )و (قبله مایل به تو ) در خدمت شما هستم.

اما سه مجموعه دیگر را برای مطالعه به شما پیشهاد می کنم

1_(ما هر چه داشتیم به پای تو ریختیم) گزیده اشعار استاد مجاهدی با موضوع آیینی

2_(آیینه های سفالی) گزیده اشعار استاد مجاهدی با موضوع آزاد

3_(خاک باران خورده) مجموعه شعر سید محمد جواد شرافت

در ضمن ناشر تمام این کتاب ها  انتشارات فصل پنجم می باشد.

(نمایشگاه بین المللی کتاب _شبستان_راهرو 23 غرفه 23)

یاعلی

شعر خوانی

یا حبیب الباکین

 

بعد از عراق جایی  خوش نایدم هوایی

مطرب بزن نوایی زان پردهء عراقی 

                                                     "سعدی"

http://snn.ir/film-13900919120.aspx

یاعلی

جهان به رقص در آمد...شراب خوبی بود

یا حبیب الباکین


تجربه ای اینچنین...


شب گذشته من و او چه خواب خوبی بود

در آن سیاهی شب آفتاب خوبی بود

همیشه موقع دیدار او دلم می ریخت

اگر چه ترس نبود اضطراب خوبی بود

گناه نیمه شب ما کلام حافظ شد

گناه نیمه شب ما ثواب خوبی بود

تفالی نزد و یک غزل برایم خواند

ولی عجب غزلی انتخاب خوبی بود

"چه مستی است ندانم که رو به ما اورد"

جهان به رقص در آمد...شراب خوبی بود

سوال کردم ازاو عشق چیست؟چشمانش

سکوت ریخت برایم، جواب خوبی بود

تمام شب تن اورا ورق ورق خواندم

غزل ،سپید ،ترانه ،کتاب خوبی بود

مربع

اگر چه شاعر آیینی ام دلش می خواست

که عاشقانه بگویم ،عذاب خوبی بود .



قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

یا حبیب الباکین

به شوق امام حسن عسکری(ع) 

یازده بار جهان گوشهء زندان کم نیست

کنج زندان بلا گریهء باران کم نیست

سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم

لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم

بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه

ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسهء جام به لب های تو یعنی این بار

خیزران نیست ولی روضهء دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد

تاهمین لحظه که خون گریه ء باران کم نیست

 

در بقیع حرمت با دل خون می گفتم

که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

                                                                   اسفند ۱۳۸۸

                                                                                   قبله مایل به تو 

درون قالب شش گوشه یک غزل دارد

یا حبیب الباکین

  کربلا را دل تنگم...

 

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد

نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

به یاد چایی شیرین کربلایی ها

لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا

درون قالب شش گوشه یک غزل دارد 

بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟

بگو محبت ما ریشه در ازل دارد

غلامتان به من آموخت در میانه ی خون

که روسیاهی ما نیز راه حل دارد.

یاعلی مدد

 

 

دومین جلسه نقد قبله مایل به تو

یاحبیب الباکین

دومین جلسه نقد و بررسی مجموعه شعر

"قبله مایل به تو"

با حضور دکتر محمد رضا سنگری ،  آقای بیژن ارژن ،

حجه الاسلام والمسلمین جواد محمد زمانی

زمان: چهارشنبه 7 دی ماه ساعت18

مکان: قم- ابتدای صفائیه - نگارستان اشراق  

یاعلی

 

 

از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت

یا حبیب الباکین

شاید زبان حال حضرت زینب (س) با سیدالشهدا

 

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده

زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده،  پلکی بزن، یا حی یا قیوم

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد

حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته

بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من

تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم ، شکستم بی صدا در خود

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

                                              از (قبله مایل به تو)                                         

یک نکته کوتاه

              بزرگواری با نام این حقیر در وبلاگ دوستان پیام می گذارد

             لاجرم فعلا بنده در هیچ وبلاگی پیام نخواهم گذاشت و اگر عرضی

      داشته باشم از ایمیل استفاده خواهم کرد

hborghei@yahoo.com

یاعلی مدد

                   



 

گلوی سپید

    یا حبیب الباکین

 

 

                        

                ... تنها تو بودی که خوب فهمیدی

                                       استخوانی که در گلوی علی بود  سه شعبه داشت

                      شش ماه علی بودن را طاقت آوردی...

 

 

                                     فایل صوتی (عصر یک جمعه دلگیر)   

                                          http://upload20.ir/upload/13223320241073688517.mp3    

دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

 

یا حبیب الباکین

 

چشم وا کن احد آیینهء عبرت شد و رفت

 دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت

 آنکه انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد

 با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد

داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود

چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود

داد و بیداد برادر که برادر تنهاست

جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست

 یک به یک در ملاء عام و نهانی رفتند

همه دنبال فلانی و فلانی رفتند

همه رفتند غمی نیست علی می ماند

جای سالم به تنش نیست ولی می ماند

مرد مولاست که تا لحظهء آخر مانده

دشمن از کشتن او خسته شده ٬در مانده

در دل جنگ نه هر خار و خسی می ماند

جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند

مرد آن است که سر تا قدمش غرق به خون

آنچنانی که علی از احد آمد بیرون

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

می رسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است

می فروشد زرهی را که رفیق جنگ است

چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد

وان یکاد از نفس فاطمه برتن دارد

کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام

تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام

فاطمه فاطمه با رایحهء گل آمد

ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد

با جهاز شتران کوه احد برپا شد

و از آن آینه با آینه بالا می رفت

دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت

تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد

پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت

تا شهادت بدهد عشق ولی الله است

پله در پله از آن ماذنه بالا می رفت

پیش چشم همه دست پسر بنت اسد

بین دست پسر آمنه بالا می رفت

گفت: اینبار به پایان سفر می گویم

" بارها گفته ام و بار دگر می گویم"

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است

کهکشان ها نخی از وصلهء نعلین علی است

واژه در واژه شنیدند صدارا اما...

گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما

سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد

آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

شهر اینبار کمر بسته به انکار علی

ریسمان هم گره انداخته در کار علی

بگذارید نگویم که احد می لرزد

در و دیوار ازین قصه به خود می لرزد

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

می نویسم که "شب تار سحر می گردد"

یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد

 

 با احترام به شعر احد آقای محمد کاظم کاظمی که بسیار خواندنی است

 

نقد و بررسی "قبله مایل به تو"

یا حبیب الباکین

 

جلسهء نقد و بررسی "قبله مایل به تو"

دومین مجموعه شعر سید حمید رضا برقعی

با حضور دکتر سید علی موسوی گرمارودی،دکتر بهروز یاسمی ، آقای حمید رضا شکارسری

و اساتیددیگر

زمان:سه شنبه  3 آبان . ساعت 17  الی 19

مکان: تهران،خیابان انقلاب،فلسطین جنوبی،کوچه خواجه نصیر،پلاک 2

شرکت برای عموم بلا مانع است.

 

واما همچنان در هوای امام رضا(ع)

اگر سلطان توئی دیگر ابایی نیست می گویم

که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم.

 

 

 

هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت

یا حبیب الباکین

 

میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت

بگو که می رسد آیا صدای من به صدایت؟

منی که باز برآنم که دعبلانه برایت

غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت

 

من و عبای شما؟ نه من از خودم گله دارم

من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم

هنوز شعر نگفته توقع صله دارم

منی که شعر نگفتم مگر به لطف دعایت

 

چقدر خوب شد آری، نگاهتان به من افتاد

همان دقیقه که چشمم درست کنج گهرشاد

بدون وقفه به باران امان گریه نمی داد

هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت

 

چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست

که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است

من این نگاه عوامانه را نمی دهم از دست

اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت؟

 

دوباره اشک خداحافظی رسیده به دامن

دوباره لحظهء تردید بین ماندن و رفتن

و باز مثل همیشه در آستانهء در من ـ

کبوترانه زمین گیر می شوم به هوایت

مربع

 سکوت کرده دوباره جهان برای من و تو

نبود و نیست صدایی به جز صدای من و تو

و می روم به امید دوباره های من و تو

میان این همه غوغا میان صحن و سرایت

 

                                    (قبله مایل به تو)

                                                                                                                                           

که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو

یا حبیب الباکین


غزلی برای امام حسن(ع)


هنوز راه ندارد کسی به عالم تو

نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

نسیم پنجرهء وحی!  صبح زود بهشت

"اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو

تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد

شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو


به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟

به راز  عِزّةُ للّه  نقش خاتم تو

من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم

که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو

تو کربلای سکوتی و چارده قرن است

نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو

چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست

و سالهاست همین جمله است مرهم تو

هوای روضه ندارم ولی کسی انگار

میان دفتر من می نویسد از غم تو

گریز می زند از ماتمت به عاشورا

گریز می زند از کربلا به ماتم تو

مربع

فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت

نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو.