هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

این جمعه های سرد (شعر) الهم عجل لولیک الفرج

 

 

این جمعه های سرد... 

  

تمام نمی شود این جمعه های سرد

تمام نمی شود این انتظار پردرد

تمام نمی شود چرا

تمام نمی شود چرا

این روزها نبودنت بیشتر از قبل آزارم می دهد

بی آنکه بدانم

تو را از هر چه هست و نیست

از هر چه باید باشد برایم

باید بیاید برایم

بیشتر و بیشتر می خواهم

تو را می خواهم و می دانم

با تو است که تمام می شود

این تمام خستگی

مرارت

درد

مصیبت

رنج

و

بی قراری

چرا نمی آیی

می خواهم با تو تمام کنم

منم را

این من مزدور را

این من مرموز را

اما نمی آیی

چرا

از تو می پرسم

چرا نگفتند که کی  می آیی

چرا از ما نپرسید

این جمعه های

بی تو

سردند

و بی احساس

بی تو ملال اند

و بی هیجان

چه بی شوق اند این جمعه های سرد

دلم گرفته از همه چیز و همه کس

چرا تمام نمی شود

این روزهای بی تو

این روزهای تلخ بی تو

آقای من نمی آیی؟ 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
احسان 1391/04/23 ساعت 10:08 ق.ظ http://www.thelife.blogsky.com

سلام
شعر خیلی زیبا و با احساس بود
لذت بردم
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد