هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

خوبه

به هوای دستهای تو زمین خوردن
در گرمای تنت آب شدن،مردن
در هوسگاه معبد تو عریان رقصیدن
یا در آغوشت،لمس خدا را فهمیدن
با تو تا اعماق ناشناخته هارفتن
یا که با دلتنگی پلک ها ر
ابستن
در چشم هایت
اشک اشتیاق را دیدن
به بهای بوسه هایت زخم خوردن
با نفس های تو نفس کشیدن
نام تو ر
ا جای نامم نوشتن
من این جنون عشق را

من این پاره پاره های رگهای تنم را میپرستم...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد