هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

" به نام حق "

      " به نام حق "

 

تا درد عشق دیدم ...

 

 اینجا کسی است پنهان ، دامان من گرفته

خود را سپس کشیده ، پیشان من گرفته

اینجا کسی است پنهان ، چون جان و خوشتر از جان

باغی به من نموده ، ایوان من گرفته

اینجا کسی است پنهان ، همچون خیال در دل

اما فروغ رویش ، ارکان من گرفته

اینجا کسی است پنهان ، مانند قند در نی

شیرین شکر فروشی ، دکان من گرفته

جادو و چشم بندی ، چشم کسش نبیند

سوداگری است موزون ، میزان من گرفته

در چشم من نباید ، خوبان جمله عالم

بنگر خیال خویش ، مژگان من گرفته

من خسته گرد عالم ، درمان ز کس ندیدم

تا درد عشق دیدم ، درمان من گرفته

بشکن طلسم صورت ، بگشای چشم سیرت

تا شرق و غرب بینی ، سلطان من گرفته

ساقی غیب بینی ، سلطان من گرفته

پیمانه جام کرده ، پیمان من گرفته

یاران دل شکسته ، بر صدر دل نشسته

مستان و می پرستان ، میدان من گرفته

تبریز شمس دین را ، بر چراغ جان بینی

اشراق نور رویش ، کیهان من گرفته

 

 

مولان

نظرات 1 + ارسال نظر
عبدعاصی 1387/10/22 ساعت 06:45 ب.ظ http://narjes.blogfa.com

سلام بر شما؛

صفحات انتظار هم به نام وبلاگ شما مزین شد.

التماس دعا

اللهم عجل لولیک الفرج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد