هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

رفتی

رفتی خاطره های تو نشسته تو خیالم بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم یاد من نبودی اما من به یاد تو شکستم غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم یاد من باش تا بتونم همیشه برات بخونم بی تو وعطر تن تو یه چراغ نیمه جونم.

نظرات 2 + ارسال نظر
شراره 1386/05/16 ساعت 06:00 ق.ظ http://sharareh79.persianblog.ir

دوست من، سلام

نوشته های امروزت چه زیبا چه دل نشینند. به دل هر کسی که غم عشقی را دارد جون میدند.

ممنونم که نقاشیهام را گذاشتی :) وقتی دیدم خیلی خوشحال شدم :) خیلی لطفت زیاده.

قربانت ببخشید که اجازه نگرفتم

کودکی گفتند عشق چیست؟ گفت:بازی. به نوجوانی گفتند عشق چی ست؟ گفت: رفیق بازی. به جوانی گفتند عشق چیست؟ گفت: پول و ثروت. به پیرمردی گفتند عشق چیست؟گفت: عمر. به عاشقی گفتند عشق چیست؟ چیزی نگفت. آهی کشید و سخت گریست
سلام خوبی من هم تو را تو لیگ قرار دادم تو هم منو باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد