هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

غزلهایم

نمی دانم اگر روزی تو را از من جدا سازند

غزل هایم برایت باز آیا قصه پردازند؟

علاجی نیست می دانم اگر اینگونه پیش آید

تمام لحظه هایم پیش رویت رنگ می بازد

ولی نگذار افسونم کند ننگم زند تقدیر

تو مگذار اهرمن ها بر نهادم چنگ اندازند

تو می دانی تو را از خون سرشتم از غزل ای گل

و گرنه بی دلیل هر بار این بر خود نمی نازد

ببین یک روزنه حتی برای خویشتن نگشودم

تمامش کن ولی آغوش هایم سوی تو باز است

نظرات 1 + ارسال نظر
ش 1391/01/27 ساعت 10:35 ب.ظ

شعر تو؟ خجالت نمی کشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد