تو این فیلما که مادر پدرا قبل از رفتن تو اتاق بچه شون در میزنن اجازه میگیرن ، اینا همش کلک سینماییه، جلوه های ویژست :|
بابای من که قبلنا همینجور یهویی در اتاقمو باز میکرد میومد الکی یه چیزی برمیداشت و میرفت، درم نمیبست…
جدیدا فقط میاد درو باز میکنه و میره، سطل آشغالم میذاره جلوش که یه وقت خود به خود بسته نشه !
همین روزاست که اول گاز اشک آور قِل بده تو بعد با پاش بزنه در رو بشکونه بیاد
.
.
.
.
همیشه تو ماشین موقع پخش اون آهنگى که کلى منتظرش بودى، بغل دستیت بعد یک ساعت سکوت، یهو یاد یه خاطره ى قشنگ میوفته.
میخوای بزنی نصفش کنی :|
.
.
.
دیدین این فیلمارو که بچه گم میشه بعد پدرمادرشون پیداش میکنن نیم ساعت تو بغل همدیگه گریه میکنن؟
والا ما بچه بودیم گم میشدیم بعدِ اینکه پیدامون میکردن نیم ساعت مثه خر کتک میخوردیم :|
یبار نزدیک بود ماشین زیرم کنه.. مادرم وختی مطمئن شد که زنده موندم با پاره آجر میدویید دنبالم :))
.
.
.
از فانتزی های یه دختر:یه دوس پسرم نداریم که بیاد دستمونو بگیره ببردمون شمال، بعد بریم وسط دریا باهم آب بازی کنیم، و یهو یه موج بلند بیاد و تو امواج محو بشه، غرق بشه، بره بمیره… بعد مام بیایم بشینیم تکُ تنها، لب ساحل؛ خیره شیم به دریا و بخونیم:دریـــــــــــا !!هشتمیــن عشـــق مــرا بُــردی … :))))))) .
..
.
تا حالا دقت کردین وقتی برمیگردیم خونه و میخوایم اون چیزی رو که جا گذاشتیمُ برداریم، با زانو و با زحمت زیاد میریم تو خونه که فرش کثیف نشه ولی برگشتنش خسته می شیم با کفش از رو فرش رد می شیم :))))))
.
.
.
دقت ﻛﺮﺩﻳﻦ وقتی مهمون میاد آشغال ﺭﻳﺰﻩ های روی قالی چقدر به چشم ﻣﻴﺎﻥ و بزرگ ﻣﻴﺸﻦ !؟
اصلا ﻣﻴﺎﻥ جلو سلام و احوالپرسی ﻣﻴﻜﻨﻦ :|
.
.
.
در نظر دارم یه قوطی نارنجی بخرم و توش اسمارتیز بریزم…
هروقت سردرد داشتمو یکی ازم پرسید چی شده؟
بگم: “چیزی نیست، همون سردردهای همیشگی…”
بعدم چندتاشو بخورم بگم آآآآه
لامصب عنده کلاسه!
.
.
ok.mer30