هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

هزلیات پارسی

این ذوق وسماء ما مجازی نبود * وین شوق وطرب که می کنیم بازی نبود* با بی خبران بگو که ای بی خردان *بیهوده سخن به این درازی نبود

کربلای مرا به تو دادند

عاشقت شد از ابتدا این قدر
دوست دارد تو را خدا این قدر

بغلِ کعبه هم به جان خودت
ما نگفتیم ربّنا این قدر

بی سبب نیست شهرت آهو
آن قدر گریه کرد تا این قدر...

حرمت می رسیم زود به زود
دل نبرده کسی ز ما این قدر

چقَدَر عاشق خودت شده ای
جلوی آینه نیا این قدر

کربلا رفتم و نجف رفتم
من ندیدم برو بیا این قدر

از خدا هم سرت شلوغ تر است
چه کسی داشته گدا این قدر

کرمت مایه خجالت ماست
کم نوشتم ولی چرا این قدر؟

مزد یک بار ما سه بار شماست
هیچ کس سر نزد به ما این قدر

وقت مردن بیا کنارم باش!
ظرف ما را مکن طلا این قدر

کربلای مرا به تو دادند
پس اذیت نکن مرا این قدر

این که عاشق شما شده ایم
کار ما بود یا شما این قدر...؟!
***علی اکبر لطیفیان***


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد